جدول جو
جدول جو

معنی شقه گل - جستجوی لغت در جدول جو

شقه گل
خاکی متمایل به رنگ نارنجی، خاک سنگین کوزه گری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به گل
تصویر به گل
(دخترانه)
مرکب از به (زیباتر) + گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آق گل
تصویر آق گل
(دخترانه)
آق (ترکی) + گل (فارسی) گل سفید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مه گل
تصویر مه گل
(دخترانه)
ماه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهگل
تصویر شاهگل
(دخترانه و پسرانه)
زیباترین گل در میان گلها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرگل
تصویر شهرگل
(دخترانه)
گل شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شه گل
تصویر شه گل
(دخترانه)
شاهگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سه گل
تصویر سه گل
تمشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، علّیق، توت العلیق، تلو، علّیق الجبل، توت سه گل
فرهنگ فارسی عمید
(سِ گُ)
نام درختی است که میوۀ آن چون پخته شود سرخ گردد و بغایت قابض باشد و آنرا به فارسی توت سه گل و به عربی توت العلیق خوانند چه درخت آنرا عربان علیق گویند و توت وحشی همان است. (برهان) (الفاظ الادویه). تمشک. (گیاه شناسی ثابتی)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
استخر، دهی از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 530 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، استخر و نزهتگاهی به مشرق تبریز
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گُ)
مرکز دهستان میاندربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 47هزارگزی شمال باختری کرمانشاه. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از سراب ایوان و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ بِ گُ)
رسم است که در موسم بهار دو ساعت قبل از صبح که وقت شکفتن گل است به سیر گلزار میروند. و در چراغ هدایت نوشته که شبهای ایام بهار را ’شب گل’ گویند. چرا که در ایام بهار تمام گلها بشکفد و مردم در آن ایام سیر کنند. (از بهار عجم) (آنندراج). شب مهتاب در فصل گل سرخ که مردم به گشت گلزار میروند. (فرهنگ نظام) :
خط شبرنگ برون زان لب گل می آید
مژده ای باده پرستان شب گل می آید.
مفید بلخی.
عندلیبان چه بلا شور و فغانی دارند
بی تو بوی شب خون از شب گل می آید.
مفید بلخی
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ)
دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 35 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، توتون، چغندر و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گل بکاه آمیخته که دیوار وبام را بدان اندایند. (یادداشت مؤلف) :
چون سیل خراب کرد بنیاد
دیوار چه کاهگل چه پولاد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 225 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و ابریشم بافی است. راه مالرو دارد. مزارع کلاته حاجی میرزا یا سیدها جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
دهی از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 225 تن سکنه. آب آن از رود خانه گچ سر وچشمه. محصول آن غلات و لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خِ گُ)
کنایه از معشوق. (غیاث اللغات) :
ز شوخی های ناز آن شاخ گل در خانه میماند
به دلها خارخار جلوۀ مستانه میماند.
میرزارضی دانش (از آنندراج).
به باغ میرود آن شاخ گل سلیم دگر
بهار در چمن امروز میهمان گل است.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
- شاخ گل بر سر زدن، آراستن موی سر با شاخ گل. کنایه از سرافراز ساختن:
از غبارم شاخ گل بر سر ملائک میزنند
تا بتان از نقش پا گل بر مزارم ریختند.
ملامحمد علی واحد (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ گُ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 2 هزارگزی وفائی واقع است. دشت و سردسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه راوند، محصولش غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است اما در تابستان از راه بدروئی اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ گُ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در 17 هزارگزی شمال خاوری تربت جام بر سر راه شوسۀ عمومی معدن ذغال سنگ در چشم گل واقع است. کوهستانی با هوای معتدل و 439 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات وپنبه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راهش اتومبیل رو است. معدن ذغال سنگ چشمه گل در 4 هزارگزی شمال این آبادی است. این آبادی دبستان و ورزشگاه و ده باب دکان مختلف دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است جزء دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 62 هزارگزی جنوب رودسر و 26 هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 228 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، بنشن، لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت، گله داری و شالبافی و راهش مالرو وصعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حُقْ قَ / قِ گَ)
حقاق. آنکه حقه سازد. حقه ساز. خراط
لغت نامه دهخدا
تصویری از سه گل
تصویر سه گل
تمشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقطه گل
تصویر نقطه گل
دیل گل زمین، میانک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه گل
تصویر کاه گل
((گِ))
مخلوط کاه و گل که برای اندودن بام و دیوار به کار برند
فرهنگ فارسی معین
دیدن کاه گل در خواب خوب نیست به خصوص اگر دست و پایتان به آن آلوده باشد. اندودن بام خانه با کاه گل نشان فرار رسیده غم و اندوهی است که دامن خانواده را هم می گیرد و به شخص بیننده خواب منحصر نمی شود. درست کردن کاه گل ایجاد ابتلا و بدبختی است به دست خویشتن. اگر دیدید کاه گل لگد می کنید به غم و غصه ای مبتلا می شوید. اگر دیدید دیگری کاه گل برای شما لگد می کند و آماده می سازد غمی برای شما می رسد که مترصد و منتظر آن بوده اید و فکر می کردید دامن شما را بگیرد. اگر ببینید که در کاه گل افتاده اید شما را به بلا مبتلا می کنند ولی از امام صادق (ع) نقل است که: چنانچه از گل بیرون آیید و خود را بشویید و لباس دیگری بپوشید که اثر گل در خواب از بین برود رفع بلا و نگرانی می شود. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
ردپا
فرهنگ گویش مازندرانی
شل و ول
فرهنگ گویش مازندرانی
حلوایی که از کنجد درست شود
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین نفری که در هر بازی نقش خود را ایفا کند
فرهنگ گویش مازندرانی